دل دو نیم بود ذوالفقار از صائب تبریزی غزل 6308

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان

1 دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان که را بود جگر کارزار زنده دلان؟

2 چراغ روز بود، آفتاب عالمتاب نظر به دیده شب زنده دار زنده دلان

3 ز سردمهری باد خزان نبازد رنگ گل همیشه بهار عذار زنده دلان

4 گذشتن از دو جهان گام اولین باشد به پای همت چابک سوار زنده دلان

5 نظر به نعمت الوان سیه نمی سازند بود به خون دل خود مدار زنده دلان

6 ز بی نیازی همت نیاورند به چشم اگر کنند و دعالم نثار زنده دلان

7 خزان مرده دلان گر بود ز بی برگی ز برگریز بود نوبهار زنده دلان

8 ز بر گرفتن بارست و برفشاندن برگ درین شکفته چمن برگ و بار زنده دلان

9 به بحر ناشده واصل، روان بود سیلاب سکون مجو ز دل بی قرار زنده دلان

10 مبین به چشم حقارت، که سبزی فلک است ز ریزش مژه اشکبار زنده دلان

11 سیاهی از دل شبهای تار می خیزد چو صبح از نفس بی غبار زنده دلان

12 اگر ز سنگ بود میوه، پخته می گردد ز گرمی نفس شعله بار زنده دلان

13 به جز گرفتن عبرت دگر غزالی نیست درین قلمرو وحشت، شکار زنده دلان

14 برآورد ز گریبان آسمانها سر سری که خاک شود در گذار زنده دلان

15 شبی که از سر غفلت به خواب صرف شود چو خون مرده نیاید به کار زنده دلان

16 ز روشنی است که اهل سؤال بعد از مرگ چراغ می طلبند از مزار زنده دلان

17 ز سیل حادثه صائب نمی شود هرگز صدا بلند ز کوه وقار زنده دلان

عکس نوشته
کامنت
comment