- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان که را بود جگر کارزار زنده دلان؟
2 چراغ روز بود، آفتاب عالمتاب نظر به دیده شب زنده دار زنده دلان
3 ز سردمهری باد خزان نبازد رنگ گل همیشه بهار عذار زنده دلان
4 گذشتن از دو جهان گام اولین باشد به پای همت چابک سوار زنده دلان
5 نظر به نعمت الوان سیه نمی سازند بود به خون دل خود مدار زنده دلان
6 ز بی نیازی همت نیاورند به چشم اگر کنند و دعالم نثار زنده دلان
7 خزان مرده دلان گر بود ز بی برگی ز برگریز بود نوبهار زنده دلان
8 ز بر گرفتن بارست و برفشاندن برگ درین شکفته چمن برگ و بار زنده دلان
9 به بحر ناشده واصل، روان بود سیلاب سکون مجو ز دل بی قرار زنده دلان
10 مبین به چشم حقارت، که سبزی فلک است ز ریزش مژه اشکبار زنده دلان
11 سیاهی از دل شبهای تار می خیزد چو صبح از نفس بی غبار زنده دلان
12 اگر ز سنگ بود میوه، پخته می گردد ز گرمی نفس شعله بار زنده دلان
13 به جز گرفتن عبرت دگر غزالی نیست درین قلمرو وحشت، شکار زنده دلان
14 برآورد ز گریبان آسمانها سر سری که خاک شود در گذار زنده دلان
15 شبی که از سر غفلت به خواب صرف شود چو خون مرده نیاید به کار زنده دلان
16 ز روشنی است که اهل سؤال بعد از مرگ چراغ می طلبند از مزار زنده دلان
17 ز سیل حادثه صائب نمی شود هرگز صدا بلند ز کوه وقار زنده دلان