1 زنوبهار خط یار ناامید مباش ز حسن عاقبت کار نا امید مباش
2 به نوش جاده نیش منتهی گردد به زخم خار ز گلزار ناامید مباش
3 درابرهای سیه بیشتر بود باران ز تیرگی شب تار ناامید مباش
4 می رسیده نگیرد قرار در مینا به دور خط ز لب یار نا امید مباش
5 دلیل کعبه مقصود، نعل وارون است ز چین ابروی دلدار ناامید مباش
6 نمی شود نکند آه کار خود آخر ز آه سینه افگار ناامید مباش
7 نه از بهار خط سبز خال شد سر سبز؟ ز تخم سوخته زنهار نا امید مباش
8 اگر چورشته تن خویش را گداخته ای ز فصل گوهر شهسوار ناامید مباش
9 به آفتاب رسد شبنم ازسحر خیزی ز فیض دیده بیدار ناامید مباش
10 گرفت نبض خس و خار،برق آتشدست ز خارخار دل زار ناامید مباش
11 به فکر غنچه نسیم بهارمی افتد عبث ز بستگی کارناامیدمباش
12 به جذبه کاهربا برگ کاه را دریافت تو نیز از کشش یار ناامید مباش
13 به فکرآینه خواهد فتاد روشنگر ز پرده داری زنگار ناامید مباش
14 به مکر خویش گرفتار می شود غدار ز مکر عالم غدار ناامید مباش
15 زحرف مور سلیمان شکفته شدصائب درین بساط ز گفتار ناامید مباش