1 ز جولان نظر مجروح می شد روی نیکویش چسان دل دارد خط را کاین چنین استاد بررویش ؟
2 رمیدن جمع با خواب گران هرگز نمی گردد چسان این هر دو را آمیخت با هم چشم جادویش ؟
3 به خال او سپردم خرده جان را،ندانستم که در ایام خط پنهان کند رو خال هندویش
4 به تیغ بی نیازی می کشدخضر و مسیحا را به صید من کجا رغبت کند مژگان دلجویش؟
5 مدار دلبری برنعل وارون است خوبان را مشو زنهار صائب ناامید ازچین ابرویش