چهره زرین چو باشد مخزن از صائب تبریزی غزل 4883

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چهره زرین چو باشد مخزن زر گومباش

1 چهره زرین چو باشد مخزن زر گومباش هست چون سد رمق سد سکندر گو مباش

2 ازخشن پوشی چه پروا عارف دل زنده را؟ پشت این آیینه روشن گهر زر گومباش

3 در گلستان بی پر و بالی است تشریف وصال بلبلان را قوت پرواز در پرگو مباش

4 با دل روشن چراغ روز باشد آفتاب دربساط آسمان خورشید انورگو مباش

5 ساده لوحی خار پیراهن شمارد نقش را خانه آیینه روشن مصور گو مباش

6 همت عالی است مستغنی ازین دنیای پوچ بیضه عنقا هما رادر ته پرگو مباش

7 از گل ابری چه شوکت می فزاید بحر را دل چو شد از عشق پرخون دیده تر گو مباش

8 غنچه خسبان راچو هست از کاسه زانو شراب باده گلرنگ در مینا و ساغر گو مباش

9 چون خودآرایان دنیا خرج چشم بد شوند جامه و دستار مارا برسر و برگو مباش

10 من که صائب لعل سازم سنگ را ازخون دل در زمین چون تنگ چشمان گنج گوهر گو مباش

عکس نوشته
کامنت
comment