- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زحسن شوخ طرفی دیده های تر نمی بندد درین دریا زشورش در صدف گوهر نمی بندد
2 دم سرد ملامتگر چه سازد با دل گرمم؟ زبان شعله بیباک را صرصر نمی بندد
3 مزن چین بر جبین ای سنگدل در منتهای خط که در فصل خزان گلزار را کس در نمی بندد
4 نظر بر رخنه ملک است دایم پادشاهان را چرا ساقی دهان ما به یک ساغر نمی بندد؟
5 چه سازد با دل پرشکوه ما مهر خاموشی؟ کسی با موم چشم روزن مجمر نمی بندد
6 نمی گردد کم از دست نوازش اضطراب دل حجاب ابر ره بر گردش اختر نمی بندد
7 زحرف سرد بر دل می خورد ناصح، نمی داند که ره بر جوش دریا خامی عنبر می بندد
8 ترا روزی که رعنایی کمر می بست، دانستم که کوه طاقت عاشق کمر دیگر نمی بندد
9 گرفتم عقل محکم کردکار خویش را صائب ره سیل قضا را سد اسکندر نمی بندد