زاهد به کعبه با سر و دستار از صائب تبریزی غزل 4247

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

زاهد به کعبه با سر و دستار می‌رود

1 زاهد به کعبه با سر و دستار می‌رود این مست بین که روی به دیوار می‌رود

2 زان شاخ گل شکیب من زار می‌رود زین دست و تازیانه دل از کار می‌رود

3 آسوده‌اند مرده‌دلان از سؤال حشر این اعتراض با دل بیدار می‌رود

4 منصور سر گذاشت درین راه، برنگشت زاهد درین غم است که دستار می‌رود

5 در کاهش وجود به جان سعی می‌کند چون خامه هرکه از پی گفتار می‌رود

6 کاری به ذوق بوسه‌ربایی نمی‌رسد دل‌های شب نسیم به گلزار می‌رود

7 کار خوشی است شغل محبت ولی چه سود کز حسن کار دست و دل از کار می‌رود

8 ترسانده است چشم ترا و هم بی‌جگر ورنه برهنه گل به سر خار می‌رود

9 روشنگر وجود بود آرمیدگی آیینه است آب چو هموار می‌رود

10 این آن غزل که مولوی روم گفته است «این نفس ناطقه پی گفتار می‌رود»

عکس نوشته
کامنت
comment