ز کعبه سنگ به دل می زند از صائب تبریزی غزل 6515

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو

1 ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو الف به سینه کشد بال جبرئیل از تو

2 چه آرزوی شهادت کنم، که سوخته است به داغ یأس جگرگوشه خلیل از تو

3 کیم من و چه بود قدر صید لاغر من؟ که خون خضر و مسیحا بود سبیل از تو

4 مگر به خویش دلالت کنی مرا، ورنه شده است خشک چو سنگ نشان دلیل از تو

5 به درگه تو بزرگی نمی رسد به کسی که سنگسار ابابیل گشت فیل از تو

6 چرا کلیم تو از شور بحر اندیشد؟ که شاهراه نجات است رود نیل از تو

7 برات سینه گرم مرا به داغ نویس بهشت و کوثر و تسنیم و سلسبیل از تو

8 چو برگهای خزان دیده می تپد بر خاک زبان عقل و پر و بال جبرئیل از تو

9 ترحم است بر آن ساده دل که چون صائب کند ز حال قناعت به قال و قیل از تو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر