- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز بالیدن ترا هردم لباسی تازه میگردد نگنجد در قبا حسنی که بیاندازه میگردد
2 که را ای غنچهلب این لعل میگون است از خوبان؟ که صد برگ از تماشایش گل خمیازه میگردد
3 نباشد لالهای حاجت جگرگاه بدخشان را کجا رخسار او منتپذیر از غازه میگردد؟
4 ز خط هر چند شد زیر و زبر مجموعه حسنت همان از طاق ابروی تو ایمان تازه میگردد
5 به دعوی لب گشودن میدهد یاد از تهیمغزی که چون خُم خالی از می شد بلندآوازه میگردد
6 عزیزی هرکه را در مصر هستی از سفر آید مرا داغ دل گمگشته از نو تازه میگردد
7 مرا گر خندهای چون غنچه در سالی شود روزی به لب تا از ته دل میرسد خمیازه میگردد
8 ز عاشق حسن صائب میشود مشهور در خوبی گلستانی ز یک بلبل بلند آوازه میگردد