-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز گل فزود مرا خارخار خنده تو که نیست خنده گل در شمار خنده تو
2 مرا ز سیر گلستان نصیب خمیازه است که نشکند قدح گل خمار خنده تو
3 شده است گل عبث از برگ سر به سر ناخن گرهگشایی دلهاست کار خنده تو
4 تو چون دهن به شکرخنده واکنی چون صبح کند فلک زر انجم نثار خنده تو
5 گشود لب به شکرخنده غنچه تصویر نشد که گل کند از لب بهار خنده تو
6 درآی از درم ای صبح آرزومندان که سوخت شمع من از انتظار خنده تو
7 ز آفتاب چرا مهر بر دهن دارد؟ اگر نه صبح بود شرمسار خنده تو
8 کند نسیم گریبان غنچه را صد چاک دهن چگونه شود پرده دار خنده تو؟
9 طرف چگونه شود با رخ تو ماه، که صبح ز آفتاب بود داغدار خنده تو
10 ز شور حشر نمکسود تا به کی گردد؟ دل دو نیم من از رهگذار خنده تو
11 دهان غنچه به لب مهر دارد از شبنم ز بس خجل شده در روزگار خنده تو
12 بود ز قند مکرر حلاوتش افزون گرفته ایم مکرر عیار خنده تو
13 چو شمع صبح همین آرزوست صائب را که جان خویش نماید نثار خنده تو