-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پنداری زمین از تنگ میدانی لب بام است پنداری
2 ز تیغش تا جدا شد زخم در خمیازه می افتد دم شمشیر سیرابش لب جام است پنداری
3 درین وادی به آهو چشمی افتاده است کار من که در عین رمیدن ساکن و رام است پنداری
4 ز بی دردی به زیر سایه گل عندلیب من دل آزاده ای دارد که در دام است پنداری
5 فزود از منع، حرص بی بصر را دربدر گردی به چشمش چوب دربان مد انعام است پنداری
6 زبان هر چند بی اندیشه در گفتار نگشایم سخن بر لب مرا طفل و لب بام است پنداری
7 به چشم هر که صائب شد سرش گرم از می عرفان فلک چون شیشه پر می، زمین جام است پنداری