-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد زقطره های عرق گلستان دیگر شد
2 نظر ز روی عرقناک او دهم چون آب که قطره قطره مرا دیده بان دیگر شد
3 ز سایه ای که به رویش فکند حلقه زلف برای بوسه گرفتن دهان دیگر شد
4 تنم ز سنگ ملامت کبود شد هرجا من فلک زده را آسمان دیگر شد
5 فغان که قامت خم گشته از نگون بختی برای تیر حوادث کمان دیگر شد
6 ز بی بضاعتی خویشتن به این شادم که راهزن به رهم کاروان دیگر شد
7 به من عداوت دشمن چه می تواند کرد که گرگ در رمه من شبان دیگر شد
8 به گرد من چه خیال است برق وباد رسد که دست رفته ز کارم عنان دیگر شد
9 مرا به راه تو هر سختیی که پیش آمد دلیل دیگر وسنگ نشان دیگر شد
10 به آشیان ز قفس بازگشت نیست مرا که خار خار مرا آشیان دیگر شد
11 چه لازم است برآیم ز خویشتن صائب مرا که هر کف خاکی جهان دیگر شد