- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را کند بر دود صبر آن کس که می افروزد آتش را
2 فلک با مردم ممتاز خصمی بیشتر دارد کمان اول کند آواره تیر روی ترکش را
3 به فریاد سپند ما درین محفل که پردازد؟ که اخگر در گریبان است از خوی تو آتش را
4 ز ابراهیم ادهم شهسواری پیش می افتد که در دولت نگه دارد عنان نفس سرکش را
5 دوام عشق اگر خواهی، مکن با وصل آمیزش که آب زندگی هم می کند خاموش آتش را
6 اگر روشندلی، راه از تو چندان نیست تا گردون که چون شبنم سفر آسان بود جان های بی غش را
7 خرد را پیروی از راه حاجت می کند نادان وگرنه کور از خود کورتر خواهد عصاکش را
8 به نور دل توان از ظلمت هستی برون آمد علاجی نیست جز بیداری این خواب مشوش را
9 ازان با وسعت مشرب ز مذهب ساختم صائب که یک آهوی وحشی نیست آن صحرای دلکش را