از نمکدان تو محشر گرد از صائب تبریزی غزل 6653

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ای

1 از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ای برق پیش خوی تندت پای در گل مانده ای

2 پیش ابرویت مه نو یوسف زندانیی پیش رویت لاله شمع آستین افشانده ای

3 از مه عید و شفق زخم درونم تازه شد کس چه گل چیند دگر از تیغ در خون رانده ای؟

4 دید تا در سرنوشتم خون ز چشمش جوش زد نامه تا انجام از سیمای عنوان خوانده ای

5 مشک بر ناسورم امروز از شماتت می فشاند در سر مستی سر زلف ترا پیچانده ای

6 خاک خور، می گفت و گرد خرمن دونان مگرد خاک استغنا به چشم حرص و آز افشانده ای

7 زرپرستی را بتر از بت پرستی گفته است حرص را چون سگ ز صحن مسجد دل رانده ای

8 هر که را بینی به درد خویشتن درمانده است از که جوید نسخه درمان خود درمانده ای؟

9 کیست جز صائب به لوح خاک از اهل سخن گرد پاپوش قلم در لامکان افشانده ای

عکس نوشته
کامنت
comment