-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است عیش من تلخ ازین قند مکرر شده است
2 چه شکایت کنم از گرمی صحرای طلب؟ من که هر آبله ام چشمه کوثر شده است
3 به سکندر ندهد قطره آبی، هر چند خضر سیراب ز اقبال سکندر شده است
4 پشت بر عالم صورت چو کند ساده شود خانه آینه هر چند مصور شده است
5 دل افسرده ندارد خبر از شورش عشق بحر دورست ازان قطره که گوهر شده است
6 هر که عاقل شود ایمن ز ملامت گردد نخورد سنگ بر آن نخل که بی بر شده است
7 دهنی تلخ کند گاه ز شکر، ورنه مور ما دلزده از صحبت شکر شده است
8 پیش دریا مگشا لب که ازین حسن ادب صدف از گوهر شهوار توانگر شده است
9 داغ محرومی دریاست تعین صائب جای رحم است بر آن قطره که گوهر شده است