تو آن نه ای که ره از خود از صائب تبریزی غزل 3760

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد

1 تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد نمرده از سر خود دردسر توانی برد

2 کمر نبسته به قصد هلاک خود چون شمع کجا ز بزم جهان تاج زر توانی برد؟

3 ز شاخ خشک تو آن روز گل توانی چید که در بهار سری زیر پر توانی برد

4 ترا ستیزه به گردون خوش است در وقتی که التجا به سپهر دگر توانی برد

5 به داغ عشق اگر آشنا شوی امروز در آفتاب قیامت بسر توانی برد

6 گره نکرده نفس را به سینه چون غواص کجا ز بحر حقیقت گهر توانی برد؟

7 نه آنچنان ز خود افتاده ای تو غافل دور که ره به منزل اصلی دگر توانی برد

8 اگر به خشک لبی چون صدف شوی قانع به خانه نهر ز آب گهر توانی برد

9 تو کز صفای دل خویش عاجزی صائب کلف چگونه ز روی قمر توانی برد؟

عکس نوشته
کامنت
comment