- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلتیدن چرا؟ گل به روی آفتاب روح مالیدن چرا
2 جسم خاکی چیست کز وی دست نتوان برفشاند؟ گرد دست و پای خود چون گربه لیسیدن چرا
3 خاک صحرای عدم از خون هستی بهترست بر سر جان اینقدر ای شمع لرزیدن چرا
4 کور را از رهبر بینا بریدن غافلی است بی سبب از عیب بین خویش رنجیدن چرا
5 سرو من، با سایه خود سر گرانی رسم نیست اینقدر از خاکسار خویش رنجیدن چرا
6 سنگ را پر می دهد شوق عزیزان وطن ای کم از سنگ نشان، از جا نجنبیدن چرا
7 (قدر شعر تر چه می دانند ناقص طینتان؟ آب حیوان بر زمین شوره پاشیدن چرا)
8 (عمر چون باد بهاری دامن افشان می رود در میان خار و خس چون گل نخندیدن چرا)
9 بعد عمری از لب لعل تو بوسی خواسته است اینقدر از صائب گستاخ، رنجنیدن چرا؟