1 ای که چون گل خنده بر اوضاع عالم می زنی مستعد گوشمال خار می باید شدن
2 همچو صائب صحت جاوید اگر داری طمع خسته آن نرگس بیمار می باید شدن
3 چون سیاهی شد ز مو هشیار می باید شدن صبح چون روشن شود بیدار می باید شدن
4 عمرها کار تو با گفتار بی کردار بود بعد ازین کردار بی گفتار می باید شدن
5 برنخیزد هر که در قید تن آسانی فتاد صد بیابان دو ازین دیوار می باید شدن
6 گوهر آسودگی در حلقه تسبیح نیست در کمند وحدت زنار می باید شدن
7 تا شوی چشم و چراغ عالمی چون آفتاب خاکمال کوچه و بازار می باید شدن
8 چشم ها از شبنم گل وام می باید گرفت واله آن آتشین رخسار می باید شدن
9 تا نگردی فانی از میخانه پا بیرون منه زین مکان بی جبه و دستار می باید شدن
10 چون زمین یک جا ستادن می کند دل را سیاه همچو مه گرد جهان سیار می باید شدن