-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد
2 در غبار دل ما آه عبث پیچیده است این نه ابری است که از باد پریشان گردد
3 حیرت وصل زبان بند لب گفتارست طوطی آن به که جدا از شکرستان گردد
4 بی حجاب تن خاکی نرسد جان به کمال پسته بی پوست محال است که خندان گردد
5 داغ محرومی اگر آب کند سایل را به ازان است که شرمنده احسان گردد
6 از کفن جامه احرام سرانجام دهد هرکه را درد طلب سلسله جنبان گردد
7 عشق هر روز شد از روز دگر مشکلتر نیست در طالع این کار که آسان گردد
8 هرکه چون آبله در حلقه آهل نظرست هر قدم گرد سر خار مغیلان گردد
9 در پریخانه دل نیست قرارش صائب طفل اشکی که بدآموز به دامان گردد