-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت چهره بی شرمیت رنگ خجالت برنداشت
2 شد بناگوشت سفید و بخت خواب آلود تو در چنین صبحی سر از بالین غفلت برنداشت
3 پایت از رفتار ماند و پایی ننهادی به راه ریخت دندان و لبت زخم ندامت برنداشت
4 با وجود رعشه پیری، کف لرزان تو از گریبان تعلق دست رغبت برنداشت
5 هر که در فصل بهاران دانه اشکی نریخت وقت خرمن خوشه ای جز آه حسرت برنداشت
6 در چنین هنگامه ای صائب دل بی شرم تو پشت بیدردی ز دیوار فراغت برنداشت