- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی تو صبر از دل بیتاب میبرد آیینه اختیار ز سیماب میبرد
2 این حیرتی که در دل و در دیده من است بسیار تشنهام ز لب آب میبرد
3 می دست خالی از سر بیمغز من گذشت از کلبه فقیر چه سیلاب میبرد
4 دیوانگان ز تهمت مستی مسلمند آن را که عقل هست می ناب میبرد
5 از روزگار هرکه به گردون برد پناه از سادگی سفینه به گرداب میبرد
6 یک جا قرار نیست مرا از شتاب عمر در رهگذار سیل که را خواب میبرد
7 زاهد کجا و گوشهٔ رندانه از کجا این شمع کشته را که به محراب میبرد
8 در زیر تیغ خواب نمیکردم از غرور اکنون مرا به سایه گل خواب میبرد
9 باشد عیار بیجگریها به قدر فلس ماهی ز موج وحشت قلاب میبرد
10 صائب چو لاله هرکه جگر را نباخته است فیض شراب لعل ز خوناب میبرد