- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن وان گاه چشم بر رخ فردوس باز کن
2 فرصت سبک عنان و شب عمر کوته است از آه نیمشب شب خود را دراز کن
3 محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود؟ ز اهل نیاز رو به در بی نیاز کن
4 از آرزو به خاک فتاد آدم از بهشت زنهار ترک صحبت این فتنه ساز کن
5 ناسازی فلک ز نسیم شکایت است خامش نشین و پرده افلاک ساز کن
6 این رشته را که طول امل نام کرده ای زنار می شود، ز میان زود باز کن
7 تا کی دراز پیش طبیبان کنی دو دست؟ یک بار هم به عالمی بالا دراز کن
8 سر رشته شفا و مرض در کف خداست از چاره روی دل به در چاره ساز کن
9 در چشم بستن است تماشای هر دو کون زین رو ببند چشم و ازان روی باز کن
10 بند قبا حریف فراموشی تو نیست این کار را حواله به زلف دراز کن
11 صائب بدوز دیده نامحرمان فکر آنگه ز روی بکر سخن پرده باز کن