- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لب میگون تو خمار کند تقوی را چشم بیمار تو آرد به زمین عیسی را
2 سرو بسیار به رعنایی خود می نازد جلوه ای سر کن و کوتاه کن ای دعوی را
3 می کند حسن ز خط صورت دیگر پیدا قلم موی نماید هنر مانی را
4 شعله شوق ز شمشیر نگرداند روی لن ترانی نشود بند زبان موسی را
5 در شکست دل ما سعی فلک بیجا نیست می کند آینه صاف خجل زنگی را
6 هر که از زنگ دویی آینه را سازد پاک بیند از چشم غزالان، نگه لیلی را
7 جلوه صبح نخستین به زمانی نکشید نفسی تیره کند آینه دعوی را
8 گر چه بی بال کند معنی نازک پرواز لفظ پاکیزه پر و بال بود معنی را
9 عجبی نیست دل صائب اگر رام تو شد دانه خال تو در دام کشد وحشی را