لب میگون تو خمار کند تقوی از صائب تبریزی غزل 556

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

لب میگون تو خمار کند تقوی را

1 لب میگون تو خمار کند تقوی را چشم بیمار تو آرد به زمین عیسی را

2 سرو بسیار به رعنایی خود می نازد جلوه ای سر کن و کوتاه کن ای دعوی را

3 می کند حسن ز خط صورت دیگر پیدا قلم موی نماید هنر مانی را

4 شعله شوق ز شمشیر نگرداند روی لن ترانی نشود بند زبان موسی را

5 در شکست دل ما سعی فلک بیجا نیست می کند آینه صاف خجل زنگی را

6 هر که از زنگ دویی آینه را سازد پاک بیند از چشم غزالان، نگه لیلی را

7 جلوه صبح نخستین به زمانی نکشید نفسی تیره کند آینه دعوی را

8 گر چه بی بال کند معنی نازک پرواز لفظ پاکیزه پر و بال بود معنی را

9 عجبی نیست دل صائب اگر رام تو شد دانه خال تو در دام کشد وحشی را

عکس نوشته
کامنت
comment