-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد کمانی را که تیر از خانه خیزد این چنین باشد
2 کند در پرده مه سیر خورشید جهان آرا زصورت، دیده هر کس به صورت آفرین باشد
3 مرا با قامت رعنای او عیشی است بی پایان حیات جاودان از مردم کوتاه بین باشد
4 نگردد مانع از گوهرافشانی موج، دریا را چه پروا باد دستان را زچین آستین باشد؟
5 درین بستان نهد چون سرو هر کس دست خود بر دل در ایام خزان پیرایه روی زمین باشد
6 شود روشنتر از صبح قیامت شمع اقبالش سرافرازی که چون خورشید چشمش بر زمین باشد
7 عمل چون خالص افتد خود بهشت خویش می گردد که شمع خانه زنبور هم از انگبین باشد
8 چه با من می تواند کرد داغ عشق او صائب؟ سمندر را چه پروا از شراب آتشین باشد؟