1 محبت تو ز دل داد پیچ و تاب عوض گرفت خاک سیه،داد مشک ناب عوض
2 ستاره ای به دل از داغ عشق او دارم که نه به ماه کنم نه به آفتاب عوض
3 به نور عقل درین انجمن کسی بیناست که کرد دولت بیدار را به خواب عوض
4 شدم خراب زبیم خراج،ازین غافل که گنج می طلبند از من خراب عوض
5 متاع دل به کسی داده ام که خرسندم ز بد معاملگی گر دهد حساب عوض
6 که می خورد به می ناب، زهد خشک مرا؟ که با محیط گهر می کند سراب عوض ؟
7 بهشت نقد شود رزق خوش معامله ای که می فروشد و گیرد زمن کتاب عوض
8 مگر به عشق دل خویش خوش کنم صائب و گرنه عمر ندارد به هیچ باب عوض