1 با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن بی مروت، بی حقیقت، بی وفا خواهی شدن
2 جانفشانی های ما را ای پریشان اختلاط یاد خواهی کرد چون از ما جدا خواهی شدن
3 من گرفتم ساختی دامن ز چنگ من رها از کمند جذبه من چون رها خواهی شدن؟
4 می روی دامن کشان صد چشم حسرت در قفا کیست آن کس کز تو پرسد تا کجا خواهی شدن؟
5 عالمی سر در هوا از انتظارت گشته اند سایه گستر تا کجا همچون هما خواهی شدن؟
6 گر چنین با خود کنی بیگانگان را آشنا زود محتاج نگاه آشنا خواهی شدن
7 در زمان سادگی گشتی به پرکاری تمام تا در این ایام خط مشکین چها خواهی شدن
8 گر به این سامان حسن آیینه پیش رو نهی پیش خود چون ما به صد دل مبتلا خواهی شدن
9 بر لب بام آفتابت از غبار خط رسید کی به صائب مهربان ای بی وفا خواهی شدن؟
دیدگاهها **