اسیر جبه ودستار چند خواهی از صائب تبریزی غزل 3963

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

اسیر جبه ودستار چند خواهی بود

1 اسیر جبه ودستار چند خواهی بود به هیچ وپوچ گرفتار چند خواهی بود

2 ز آفتاب گذشتند گرم رفتاران چوسایه در ته دیوار چند خواهی بود

3 رسید بر سر دیوار آفتاب حیات خراب ساغر سرشار چند خواهی بود

4 درین محیط که موج صیقل دگرست نهفته در ته زنگار چند خواهی بود

5 بود ز مایه خودخرج خودفروشان را سپند گرمی بازار چند خواهی بود

6 ملایمت به خسیسان ثمر نمی دارد به خاک شوره گهربار چند خواهی بود

7 بشو ز چهره جان گردخواب غفلت را نقاب دولت بیدار چند خواهی بود

8 درین بساط که بی پرده می خزند سخن درون پرده چواسرار چند خواهی بود

9 زمین پاک طلب کن برای دانه خویش مقیم عالم غدار چند خواهی بود

10 به گرد نقطه خال پریرخان صائب سبک رکاب چوپرگار چند خواهی بود

عکس نوشته
کامنت
comment