-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو از ثبات قدم ریگ روان دست بشو
2 همچو اوراق خزان پا به رکاب است حواس از وفاداری اوراق خزان دست بشو
3 تا به آن کان ملاحت نمکی تازه کنی اول از مایده بی نمکان دست بشو
4 دست اگر از خودی خود نتوانی شستن مشت آبی به کف آر از دگران دست بشو
5 تخم چون سوخت برومند نگردد هرگز برو ای عقل ازین سوخته جان دست بشو
6 آنقدر باش درین بوته که دل آب شود آب چون شد دلت از هر دو جهان دست بشو
7 پیشتر زان که بشویند به خون رخسارت داغ بر دل نه، ازین لاله رخان دست بشو
8 تا به شیرین جهان چون شکر و شیر شوی کوهکن وار ز شیرینی جان دست بشو
9 هست تا در جگر از اشک ندامت آبی صائب از دامن ابنای زمان دست بشو