-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای در راه برق، سد خس و خار بسته ای
2 ای بی خبر که تقویت نفس می کنی غافل مشو که گرگ به پروار بسته ای
3 در پیش هر که غیر خدا بسته ای کمر زنهار پاره ساز که زنار بسته ای
4 یک سو فکنده ای ز نظر پرده حیا بر دل هزار پرده زنگار بسته ای
5 سازی روان ز هر مژه صد کاروان اشک گر وا کنند آنچه تو در بار بسته ای
6 سیلاب حادثات ترا می کند ز جا دامن اگر به دامن کهسار بسته ای
7 تاج زرست جای تو کوتاه بین و تو دل بر صدف چو گوهر شهوار بسته ای
8 خواهی به باد داد سر سبز خود چو شمع زینسان که دل به طره طرار بسته ای
9 جز شکوه حرفی از تو تراوش نمی کند از شکر یک قلم لب اظهار بسته ای
10 نقد حیات داده ای از دست رایگان چون سکه دل به درهم و دینار بسته ای
11 غیر از سیاه کردن اوراق عمر خویش صائب دگر چه طرف ز گفتار بسته ای؟