- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم نگین را در فلاخن می نهد بیتابی نامم
2 ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم
3 اگر از شکوه دوران خموشم، نیست خرسندی نمی خیزد صدا از بینوایی از لب جامم
4 به چشم همت من دولت دنیا نمی آید مکرر آستین افشانده بر صید هما دامم
5 به زلف یار از هر بند پیوند دگر دارم نه چون مرغ دل اهل هوس نوکیسه دامم
6 ز مجنون یادگاری نیست جز من، جای آن دارد که سازد عشق از چشم غزالان حلقه دامم
7 سپند آتش رخسارم آسایش نمی دانم اثر تا از وجودم هست در سیرست آرامم
8 شکست من ندارد حاصلی غیر از شکست خود دل خارا به درد آید ز عاجز نالی جامم
9 در آغاز محبت دست و پا گم کرده ام صائب نمی دانم کجا خواهد کشید آخر سرانجامم