-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر به گلدام کرده ای
2 چشم بدت مباد، که نقل و شراب من آماده از دو چشم چو بادام کرده ای
3 از روی ناز تا به لب خود رسانده ای خونها ز باده در جگر جام کرده ای
4 رام کسی اگر نشوی از تو دور نیست کز رم هزار دلشده را رام کرده ای
5 لعل لب ترا چه کمی از حلاوت است؟ کز بوسه اختصار به پیغام کرده ای
6 زان خط مشکفام، که روزش سیاه باد! صبح امید سوختگان شام کرده ای
7 روی زمین قلمرو سیلاب آفت است در رهگذار سیل چه آرام کرده ای؟
8 سرمایه تو نیست به غیر از کف تهی رنگین دکان خویشتن از وام کرده ای
9 روی تو چون سیاه نگردد، که چون نگین هموار خویش را ز پی نام کرده ای
10 از روز و شب دو اسبه سفر می کند حیات صائب چه اعتماد به ایام کرده ای؟