- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عرض صفا به اهل هنر می کنی مکن پیش کلیم دست بدر می کنی مکن
2 صدق عزیمت است دلیل ره طلب تو سست عزم، عزم دگر می کنی مکن
3 قطع ره طلب به تأمل نمی شود در پیش پای خویش نظر می کنی مکن
4 چون سیل، بی ملاحظگی خضر این ره است این راه را به قاعده سر می کنی مکن
5 فکر و خیال محرم این شاهراه نیست هر دم خیال (و) فکر دگر می کنی مکن
6 بی جذبه آفتاب دلیلت اگر شود از خود سفر به نور شرر می کنی مکن
7 در ره شکنجه ای بتر از کفش تنگ نیست با خوی بد هوای سفر می کنی مکن
8 در قلزمی که یکجهتان دم نمی زنند هر دم زدن هوای دگر می کنی مکن
9 آزادگان چو سرو به یک جامه قانعند هر روز یک لباس به بر می کنی مکن
10 از رشک عشق، غیرت حسن است بیشتر در ماه و آفتاب نظر می کنی مکن
11 اکنون که برد بی خبری هر چه داشتیم ما را ز حال خویش خبر می کنی مکن
12 پاس شکوه فقر و قناعت نگاه دار در پیش گنج، دست به زر می کنی مکن
13 صائب یکی ز حلقه به گوشان زلف توست او را نظر به چشم دگر می کنی مکن