-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در پیری ارتکاب می ناب می کنی این صبح را تصور مهتاب می کنی
2 مویت سفید گشت و همان از شراب تلخ در شیر زندگانی خود آب می کنی
3 دل را برای جسم ز می می کنی خراب تعمیر دیر از گل محراب می کنی
4 از توبه حرف می زنی و باده می خوری بیدار می شوی و دگر خواب می کنی
5 در قلزمی که کشتی نوح است در خطر بالین ز گرد بالش گرداب می کنی
6 سررشته حیات به آخر رسید و تو پس پس سفر چو طفل رسن تاب می کنی
7 درمان شیب باده روشن نمی کند زخم کتان رفو چه به مهتاب می کنی؟
8 چون عقل و هوش و دین و دلت را شراب برد آهنگ این سفر به چه اسباب می کنی؟
9 موی سفید، مشرق صبح قیامت است وقت است توبه گر ز می ناب می کنی
10 از روی گرم دل به تو پرتو نمی رسد تا پشت خویش گرم به سنجاب می کنی
11 همت زراستان، گه افتادگی بجوی بالین ز راه ساز، اگر خواب می کنی
12 اول دل و زبان خود از توبه پاک کن صائب اگر نصیحت احباب می کنی