1 ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو شاخ گل لرزان ز رشک قامت دلجوی تو
2 پرتو روی تو شمع خلوت روشندلان جوهر آیینه از زنجیریان موی تو
3 سایه خود را که دایم در رکابش می رود خانه صیاد می داند رم آهوی تو
4 پنجه شمشاد را از شانه بیرون کرده است بارها زور کمان حلقه گیسوی تو
5 عمرها شد تا ز چشم اعتبار افکنده است قبله را چون طاق نسیان گوشه ابروی تو
6 گر چه نرگس برنمی دارد نظر از پیش پا زیر پای خود نبیند نرگس جادوی تو
7 چون تماشایی نگردد از تماشای تو مست؟ باده گلرنگ می سازد عرق را روی تو
8 می کند زنجیر جوهرپاره چون دیوانگان دید تا آیینه روی خویش را در روی تو
9 چون زنم مژگان به یکدیگر، که خون مرده را از شکر خواب عدم بیدار سازد بوی تو
10 رنگ می بازد ز خوی آتشینت آفتاب کیست صائب تا دلیر آید به طوف کوی تو؟