-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو و آوازه خوبی و من و زاری دل تو و بیماری چشم و من و بیماری دل
2 شکن بی سرو پا حلقه بیرون درست در سواد سر زلف تو ز بسیاری دل
3 برس ای عشق جوانمرد به فریاد مرا که ازاین بیش ندارم سر غمخواری دل
4 نیست یک ذره که همرنگ سویدا نبود در سراپای وجودم ز سیه کاری دل
5 می کند عشق مرا از دوجهان فارغبال چون گرفتار نباشم به گرفتاری دل
6 محو عشق است و زهر نحو در او نقشی هست ساده لوحی نتوان یافت به پرکاری دل
7 هست هرآینه را صیقل دیگر صائب جز به خاکستر تن نیست صفاکاری دل