1 یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟ این قطره گرم از دل سوزان که جسته است؟
2 شد پله میزان ز فروغش ید بیضا این لعل گرامی ز رگ کان که جسته است؟
3 در دایره نه فلک آرام ندارد این نقطه شوخ از خط فرمان که جسته است؟
4 آب از نظر خیره خورشید گشاید این پرتو از آیینه رخشان که جسته است؟
5 دود از جگر خرمن افلاک برآرد این برق ز ابر گهرافشان که جسته است؟
6 در گلشن خلدش نتوان داشت به زنجیر این طایر وحشی ز گلستان که جسته است؟
7 در دامن ساحل نزد چنگ اقامت این مشت خس از سیلی طوفان که جسته است؟
8 بر دامن صحرای قیامت ننشیند این گرد سبکسیر ز جولان که جسته است؟
9 بی آینه بر سنگ زند راز دو عالم این طوطی مست از شکرستان که جسته است؟
10 شد روی زمین از عرقش دامن گوهر این یوسف شرمین ز شبستان که جسته است؟
11 خون از نفسش می چکد و زهر ز گفتار این آبله از خار مغیلان که جسته است؟
12 بی زخم نمایان نبود یک سر مویش این صید ز سر پنجه مژگان که جسته است؟
13 این چهره کاهی گل روی سبد کیست این برگ خزان دیده ز بستان که جسته است؟
14 این شعله آه از جگر چاک که برخاست؟ این سرو خرامان ز خیابان که جسته است؟
15 دل رو به قفا می رود امروز دگر بار از دام سر زلف پریشان که جسته است؟
16 صائب دگر امروز همه سوز و گدازی آهی دگر از سینه سوزان که جسته است؟