- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان چهره خط قیامتی انگیخته است باز رنگی برای بردن دل ریخته است باز
2 بس ملک دل که زیر نگین آورد ترا زین لشکری که خط تو انگیخته است باز
3 هر چند خط صلای خزان داد در چمن برگ نشاط بر سر هر ریخته است باز
4 زان لب هنوز می شکند یک جهان خمار زان زلف خوشه های دل آمیخته است باز
5 دارد سر خرابی دلهای خونچکان مشکی لبش به باده برآمیخته است باز
6 از رفت و روی آه محال است کم شود مشکی که بر دلم خط او بیخته است باز
7 هر فتنه ای که در شکن زلف جای داشت در گوشه های چشم تو بگریخته است باز
8 هر چند خط به حسن تو آورده است زور پیوند دل ز موی تو نگسیخته است باز
9 گر شد شکسته زلف تو، هرمو ز خط سبز در دست حسن خنجر آهیخته است باز
10 صائب ز وصف خط و رخ او درین غزل ایمان و کفر را به هم آمیخته است باز