1 حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود
2 دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله رنگ مرگ عیدست آن چراغی را که بی روغن شود
3 ای صبا، جان تازه می گردد ز تغییر لباس چند اوقات تو صرف بوی پیراهن شود؟
4 آه بی لخت جگر از دل نمی تازد به چرخ سخت می ترسم بر این مجمر که بی روزن شود
5 گرد رنگ سایه نتوانست گردیدن خزان خاکساری سد راه جرأت دشمن شود
6 چشم مجنون چشم لیلی را سخنگو می کند عشق چون پر کار افتد حسن صاحب فن شود
7 چون بصیرت نیست، باشد حلقه بیرون در آفتاب وماه اگر در دیده روزن شود