با زلف پر شکن دل نادیده از صائب تبریزی غزل 1851

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت

1 با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت از دانه مرغ ما به گرههای دام ساخت

2 خورشید در دو هفته کند ماه را تمام حسن تو کار من به نگاهی تمام ساخت

3 هر چند هست بی ادبی خواهش دگر زان لب نمی توان به جواب سلام ساخت

4 خواهد به فکر حلقه آغوش ما فتاد سروی که طوق فاخته را خط جام ساخت

5 با بلبلان مضایقه در می کجا کند؟ شاخ گلی که آب روان را مدام ساخت

6 آیینه رخ تو مگر آب خضر بود؟ کز موم سبز، طوطی شیرین کلام ساخت

7 از دست داد دامن دریا به یک حباب هر پست فطرتی که ز ساقی به جام ساخت

8 بی حاصلی که گشت بدآموز آرزو از طفل مشربی به ثمرهای خام ساخت

9 صائب دلش ز وضع مکرر سیاه شد چون لاله غافلی که به عیش مدام ساخت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر