- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با مردم آنچه شعله ادراک می کند کی برق خانه سوز به خاشاک می کند
2 ای عشق غافلی که جدا از حضور تو آسودگی چه با من غمناک می کند
3 کی می رسد به اهل جنون عمر اهل عقل مجنون هزار سلسله درخاک می کند
4 هر کس گره کند به دل ازدوست شکوه را تخم عداوتی است که در خاک می کند
5 کرده است از ثمر به وصال شکوفه صلح از خیر هر که سیم وزر امساک می کند
6 هر چند پا ز کوی خرابات می کشم دستی بلند در طلبم تاک می کند
7 از سر گذشته تو چو قمری ز طوق خود در بیضه فکر حلقه فتراک می کند
8 خواهد به سعی پنجه مرجان کند سفید آن کس که اشک از مژه ام پاک می کند
9 واعظ ز خبث خلق دهن را نکرده پاک دندان خود سفید به مسواک می کند
10 من چون ز می شکفته نباشم درین چمن کز گریه عذر خواهی من تاک می کند
11 چون صبح سر زند ز گریبانش آفتاب هرکس به صدق پیرهنی چاک می کند
12 امروز غیر طبع سخن آفرین تو صائب که رتبه سخن ادراک می کند