1 وحشی تر از آهوست نشان قدم تو کهسار شود سینه صحرا ز رم تو
2 کوتاه نگردد به گره رشته عمرش چون زلف نهد هر که سری در قدم تو
3 هر فتنه سرگشته که در روی زمین بود شد جمع به زیر قد همچون علم تو
4 زین بیش دل خود نتوان خورد به امید گر ماه تمامی که گرفتیم کم تو
5 هر چند به پای دگری ره نتوان رفت گردید فلک سیر سرم در قدم تو
6 چون چشم که در خواب گران است حضورش دل را سبک از درد کند کوه غم تو
7 بر سنبل فردوس کند ناز نگاهش چشمی که فتد بر خط نازک رقم تو
8 صائب چه خیال است نیفتد به زبانها هر شعر که آید به زبان قلم تو
دیدگاهها **