- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت جام سفالی از لب کوثر دریغ داشت
2 زر را به زر چرا ندهد بی دریغ کس؟ از یار سیمبر نتوان زر دریغ داشت
3 ماند از غبار خاطر خود زنده زیر خاک از هر که آسمان مژه تر دریغ داشت
4 میزان روزگار ندارد به ظلم میل زان سر بجوی هر چه ازین سر دریغ داشت
5 فیض قدح چرا بود از آفتاب کم؟ نتوان ز خاک باده احمر دریغ داشت
6 آگاه بود خضر ز آفات زندگی دانسته آب را ز سکندر دریغ داشت
7 صائب ز حرف تلخ شکایت چرا کند؟ هر کس ز کام طوطی، شکر دریغ داشت