هر که باشد چون قلم از سینه از صائب تبریزی غزل 6025

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن

1 هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن سرنمی پیچد به تیغ از خط فرمان سخن

2 بود اگر تخت سلیمان را روان بر باد حکم بر نفس فرمانروا باشد سلیمان سخن

3 از سلیمان سر نمی پیچید اگر دیو و پری لفظ و معنی هم بود در تحت فرمان سخن

4 مد کوتاهی است عمر جاودان ز احسان او خشک مگذر زینهار از آب حیوان سخن

5 می دهد دامان یوسف را به آسانی ز دست دست هر کس آشنا گردد به دامان سخن

6 آب حیوان می شود در دیده اش آب سیاه هر که یک شب زنده دارد در شبستان سخن

7 تنگ دارد عرصه گفتار بر من روزگار ورنه طوطی دارد از آیینه میدان سخن

8 دیده ام چون پیر کنعان شد سفید از انتظار تا شنیدم بوی یوسف از گریبان سخن

9 عمر آب زندگی نقش بر آبی بیش نیست گر بقا داری طمع، جان تو و جان سخن!

10 عالمی چون تیشه سر بر سنگ خارا می زنند تا که را صائب به دست افتد رگ کان سخن

عکس نوشته
کامنت
comment