-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر که رخساره آیینه گدازی دارد رو به هر دل که گذارد در بازی دارد
2 کرد اگر زیر و زبر بتکده ها را محمود هند هم بهر مکافات ایازی دارد
3 گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه خون گیرنده من دست درازی دارد
4 چون دم تیغ ز هر موج دلش می لرزد هر که در دل چو صدف گوهر رازی دارد
5 من که دارم گره از کار دلم باز کند؟ سینه کبک دری چنگل بازی دارد
6 دل در آن زلف شب و روز بود در تب و تاب شمع اگر در دل شب سوز و گدازی دارد
7 در ته پرده ز جوهر بودش چین جبین گر چه آیینه در خانه بازی دارد
8 منزل روی تو بسیار به دل نزدیک است گر چه زلف تو ره دور و درازی دارد
9 گردن از بندگی عشق مکش چون یوسف که عجب سلسله بنده نوازی دارد
10 زلف کوته شد و بیدار نگردید از خواب چشم مست تو عجب خواب درازی دارد
11 می برند اهل جهان دست به دستش چون گل هر که خلق خوش و پیشانی بازی دارد
12 صائب از خامه ما گلشن معنی به نواست باغ اگر بلبل هنگامه طرازی دارد