1 به درد هر که برآید دوا نمی خواهد اگر ز پای درآید عصا نمی خواهد
2 همیشه در دل تنگم شکستگان فرشند زمین مسجد من بوریا نمی خواهد
3 برآر تیغ وبکش این سیه درونان را که خون لاله کسی از صبا نمی خواهد
4 مرو ز مصلحت خاک راه او بیرون زیان چشم کسی توتیا نمی خواهد
5 گذاشتم به خدا کار خویش را صائب سفینه ام مدد از ناخدا نمی خواهد