1 هر که را دل آب شد از روی آتشناک او شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او
2 سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت هر که را باشد سری با حلقه فتراک او
3 باده لعلی که خون در ساغر من می کند تازه رو از گریه شادی است دایم تاک او
4 دامن حیرت به دست آور که سر عشق را درنیابی تا نگردی عاجز از ادراک او
5 ناتوانی را که شد افتادگی ها دستگیر روی دریا شد کبد از سیلی خاشاک او
6 بنده کوی خراباتم که می سازد گهر هر که ریزد تخم اشکی در زمین پاک او
7 این چنین کز باده نازست صائب یار مست کی به فکر عاشقان افتد دل بی باک او؟
دیدگاهها **