1 روح را در تنگنای جسم کی شادی بود؟ مرغ دام افتاده را شادی در آزادی بود
2 راحت منزل نگردد سنگ راهش همچو سیل شوق هر کس را که در راه طلب هادی بود
3 سالکان را سرمه آه و فغان باشد وصول تا نپیوندد به دریا سیل فریادی بود
4 دلربایی حسن را در پرده شرم است بیش چشم خواباندن به ظاهر شرط صیادی بود
5 شد به آزادی علم تا رفت در گل پای سرو یک قدم راه از گرفتاری به آزادی بود
6 فکر عقبی نیست صائب در دل دنیاپرست جغد را ویران گواراتر زآبادی بود