-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟ که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟
2 عبث ای ابر زحمت می دهی دریای رحمت را به صد طوفان غبار از خاطر ما برنمی خیزد
3 غبار خاطری دایم به چشم پرده می پوشد که می گوید که گرد از روی دریا برنمی خیزد؟
4 اگر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی خیزد
5 کدامین شب خیال خال او در سینه می آید که مانند سپند از جا سویدا برنمی خیزد