-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد ببوس دیده او را که بر تو حق دارد
2 ز فوت مطلب جزئی مشو غمین که فلک ستاره می برد و آفتاب می آرد
3 به دست غم نشود مبتلا گریبانش کسی که دامن شب را ز دست نگذارد
4 به جای خون ز رگ و ریشه اش برآرد دود به دست درد، دلی را که عشق بفشارد
5 کسی است صاحب خرمن درین تماشاگاه که غیر اشک دگر دانه ای نمی کارد
6 بزرگ اوست که بر خاک همچو سایه ابر چنان رود که دل مور را نیازارد
7 میان اهل سخن گفتگوی اوست تمام که هیچ طایفه را بی نصیب نگذارد
8 تو برخلاف بدان تخم نیکنامی کار که هرکس آن درود از جهان که می کارد
9 چو دور عقده گشایی به من رسد صائب به ناخن مه نو چرخ پشت سر خارد