-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای آغوش باز در ره سیلاب کرده ای
2 در جستجوی ماهی سیمین لباس او تن را درین محیط چو قلاب کرده ای
3 چون طفل، گوش هوش به افسانه داده ای در رهگذار سیل فنا خواب کرده ای
4 درگاه خلق را به خدا برگزیده ای بتخانه را تصور محراب کرده ای
5 چون ابر، دامن از کف دریا کشیده ای دل در هوای وصل گهر آب کرده ای
6 از صحبت هدف ز هواهای مختلف قطع نظر چو ناوک پرتاب کرده ای
7 دست از جهان بشوی، چه فارغ نشسته ای؟ صائب ترا که هست دل آب کرده ای