گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا از صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا

1 گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا نیستند اما به وقت گیر و دار از هم جدا

2 مستی و مخموری از هم گر چه دور افتاده اند نیست در چشم تو مستی و خمار از هم جدا

3 لرزد از بیم جدایی استخوانم بند بند هر کجا بینم فلک سازد دو یار از هم جدا

4 نشأه و می را نماید با کمال اتحاد از نگاهی چشم شور روزگار از هم جدا

5 یک دل صد پاره آید عارفان را در نظر گر چه باشد برگ برگ لاله زار از هم جدا

6 سر به یک جا می گذارد این دو راه مختلف می نماید گر به صورت زلف یار از هم جدا

7 متحد گردند با هم، چشم چون بر هم نهند هست اگر جان های روشن چون شرار از هم جدا

8 از دل روشن، علایق را شود پیوند سست ماه می سازد کتان را پود و تار از هم جدا

9 چند باشیم از حجاب عشق و استغنای حسن در ته یک پیرهن، ما و نگار از هم جدا؟

10 آشنایی های ظاهر، پرده بیگانگی است آب و روغن هست در یک جویبار از هم جدا

11 غافلی از پشت و روی کار صائب، ور نه نیست چون گل رعنا، خزان و نوبهار از هم جدا

عکس نوشته